اشعار استاد شهریار
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام

شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته ام

گر چو چشمش به سپیدی زده ام نقش سیاه

چون نگاهش غزل بی بدلی ساخته ام

شکوه در مذهب درویش حرامست ولی

با چه یاران دغا و دغلی ساخته ام

ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید

از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام

می چرانم به غزل چشم غزالان وطن

مرتعی سبز به دامان تلی ساخته ام

شهریار از سخن خلق نیابم خللی

که بنای سخن بی خللی ساخته ام

**************************



رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

**************************



شعر عاشورايي علي اصغر

گشودی چشم ، در چشم من و رفتی به خواب اصغر
خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر

بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل
اما ز تاب تشنگی آسوده ‌ای از التهاب اصغر

به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت
بگریند اختران شب ‌ها به لالای رباب اصغر

کبوتر گو  به نسوان مدینه با پر خونین
خبر کن آنچه بو بردند  از وای غراب اصغر

تو با رنگ پریده غرق خون ، دنیا به من تاریک
کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر

برو سیراب شو  از جام جدّّت ساقی کوثر
که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر

گلوی تشنه ی بشکافته ، بنمای با زهرا
بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر

الا  ای غنچه نشکفته پژمرده ، بهارت کو؟
چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر

خراب از قتل ما شد  خانه دین مسلمانان
که بعد از خانه دین هم ، جهان بادا خراب اصغر

عمو سقای عاشورا ، خجالت دارد از رویت
که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر

به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست
بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر

الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری
جگرها می کنی تا دامن محشر کباب اصغر

تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق
الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر

خدا چون پرسد  از حق رسول و آل در محشر
نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر

زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو
دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر

**************************



شعر بلند شهریار برای گرامیداشت مولانا محمد رومی 

می رسدهردم صدای بالشان 

می رویم ای جان به استقبالشان

کاروان کوی دلبر می رسد      

هر زمانم ذوق دیگر می رسد

های و هیهای شتربانان شنو       

شور و شهناز هدی خوانان شنو

عارفان بسته قطار قافله           

سوی ما با زاد و راه و راحله

نامنظم می رسد بانگ جرس        

در شما افتادشان گویی نفس

کاروان ایستاد گویی هوشدار      

صیحه مُلاست ای دل گوش دار

شهر تبریز است و کوی دلبران        

ساربانا بار بگشا ز اشتران

شهر تبریز است و مشکین مرزوبوم  

مهد شمس و کعبه مُلای روم

کاروانا خوش فرود آی و درآی       

ای به تار قلب ما بسته درآی

شهر ما امشب چراغان می کند       

آفتاب چرخ مهمان می کند

شب کجا و میهمان آفتاب             

این به بیداریست یا رب یا به خواب

شهر ما از شور لبریز آمده ست         

وه که مولانا به تبریز آمده است

امشب آن دلبر میان شمس ماست  

آنچه بخت و دولت است از بهر ماست

آنکه آنجا میزبان شمس ماست        

یک شب اینجا میهمان شمس ماست

اینک از در می رسد سلطان عشق 

مرحبا ای حسن بی پایان عشق

,

| 13:36 | نويسنده : زهره |